مهرانمهران، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مهران

تولد 1 سالگی مهران

   اشک شادی شمعو نگاه کن                 که واست میچکه چیکه چیکه کام همه رو بیا شیرین کن                          بیا کیک وببر تیکه تیکه         همه جمع شده اند دور تو امشب                    گل بوسه میدن که بچینی در جشن تولدت عزیزم       &...
26 مهر 1392

عکسهای11 ماهگی تا 12 ماهگی مهران

پسر گلم یکی از بازیهای مورد علاقت بازی با توپ وقتی بابای با عمو مجتبی فوتبال میکنن شماهی میدوی اینور هی میدوی اونور جدیدا هم یاد گرفتی توپ شوت کنی با کیف مامان هم دوست داری بازی کنی وسیله هاشو بیرون بریزی وای مامانی از حموم کردنت از ترس شما در حموم رو نمی تونیم باز کنیم تا صدای در حموم و میشنوی میدوی میای خیلی آب بازی دوست داری از دوچرخه سواری بگم که زیاد خوشت نمیاد بین راه گریه میکنی تا بغلت کنم هم باید شما تو بغلم باشی هم دوچرخه رو هل بدماینم عکسات ...
5 تير 1392

مهران و جارو برقی

عزیز دلم وقتی خیلی کوچولو بودی منظورم یکی دو ماه اوله با صدای جاروبرقی وسشوار آروم میشدی وقتی چهار یا پنج ماهه بودی از صدای جارو برقی میترسیدی حالا دیگه یکی از وسایل مورد علاقت جارو برقیه تا صداشو میشنوی هر جا باشی میدویی میای کمکم الهی فدای دستای کوچیکت بشم ...
29 خرداد 1392

یازده ماهگی مهران

مهران جونم پسر گلم یازده ماه با حضورت گرمای خونه ما رو بیشتر کردی هر روز که میگدره منو بابای بیشتر و بیشتر عاشقت میشیم  مامانی ما 16 اردیبهشت همراه مادر جون رفتیم کوه داوود دایی جون پدر جون ومادرجون بابای هم از صبح رفته بودن اونجا خیلی سرد بود شما هم همش میخواستی بری بیرون نمی دونی با چه مکافاتی سرت رو گرم میکردیم که بیخیال بیرون بشی ...
20 خرداد 1392

ببعی میگه بع بع

پسرگلم یه هفته ای هست تا میگم ببعی چی میگه میگی بع بع یامیگم کلاغ میگی پر مامانی خیلی خیلی شیرینی همش باید بغلم باشی اصلا نمی ذاری بشینم تا دراز میکشم پهلوم  میایستی لباسمو میکشی یعنی بلند شو تو خونه یا بیرون همش تو بغلمی همه میگن خیلی به من وابسته هستی عاشق توپ بازی هم هستی  مامانی 25 فروردین اولین باری بود که رقصیدی حالا دیگه تا صدای آهنگ میاد خیلی ناز وای میستی دستهای خوشگلو کوچولوتو تکون میدی مامانی یکی دیگه از کارهای مورد علاقت گوش دادن به یه سری آهنگ های خاص مامانی از ٥ماهگی هروقت کار داشتم برات آهنگ میذاشتم مامانی حالا هم که تقریبا ده ماه ونیم هستی این کارو خیلی دوست داری پای تلویزیون میشنی و پلک نمیزنی  تازه جدیدا...
17 خرداد 1392

تولد بابای

پسرم تولد بابای 2اردیبهشت من برای بابا یه تیشرت و شلوار خریدم تیشرت واز طرف شما دادم بابای پسرم حالا دیگه میتونی از آشپز خونه تا در ورودی راه بری آ فرین پسر گلم ...
17 خرداد 1392

ده ماهگی مهران

پسر گلم 10ماهگیت مبارک عزیزم ماه تولدت دو رقمی شده  کارهاتم خبلی شیرینه تا صدای آهنگ میشنوی دست میزنی یه 10 قدمیم میتونی راه بری بابا ماما دد دیگه هم میتونی بگی البته خیلی وقت میگی ولی الان بابا رو نگاه میکنی صداش میکنی دیگه روهم از 8 ماهگی میگی ولی ما نمی دونیم معنیش چیه پشت هم میگی دیگه دیگه دیگه دیگه ما روز 18 بودیم باغ پدر جون یوسف اینم عکسات ...
17 خرداد 1392