مهرانمهران، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مهران

عکس مهران تو آسمونها

یه روز داشتیم از این خیابون رد میشودیم یه هو دیدیم عکس پسر قشنگم رو تابلو عکاسی انداختن منم که همیشه دوربین همرامه عکس انداختم  تا پسرمم بعدا اگه این تابلو نبود بتونه ببینه ...
18 اسفند 1392

عید قربان

پسر گلم این دومین عید قربون زندگیته ما صبح ساعت 5 رفتیم خونه مادر جون مرضیه اما یکم دیر رسیدیم قبل از رسیدن ما گوسفند و قربونی کردن بعد اقا مسلم پیشونی شمارو با خون گوسفند قرمز کرد عمه مهری اینا ومریم خاله اینا هم اون روز اونجا بودن یه روز خوب اینم عکساش ...
18 اسفند 1392

دومین سفر پسرم به مشهد

9شهریور من وشما همراه خاله جون مهناز و  خاله جون مهدیس و مطهره ومبینا و ماه تیسا و زندایی الهام  با قطار رفتیم مشهد اخ که چقدر بهمون خوش گذ شت  هرچی میخواستیم بگیریم باید دوتا میگرفتیم تا شما وماه تیسا دعواتون نشه اینم عکسای سفرمون ...
18 اسفند 1392

مسافرت مشهد

مامانی ما تا 40 روز خونه مادر جون موندیم خاله جون مهناز با بچه هاش وخاله جون مهدیس هم بودن ساعت1صبح شنبه 2 شهریور من وشما وبابای همراه مادر جون مرضیه ومامان بزرگ رفتیم مشهد ما 4روز مشهد بودیم وبهمون خیلی خوش گذشت البته از این موضوع که شما فقط میخواستی تو بغل من باشی وبغل هیچ کس نمی رفتی هم نگذ ریم ...
18 بهمن 1392

اولین اصلاح مهران

مامانی بعداز ظهر روز پنج شنبه 25 مرداد من وبابای شما رو بردیم تا موهاتونو کوتاه کنیم اولش تو بغل بابای بودی ولی از بس وول خوردی و نق زدی تا من مجبور شدم شما رو بغل کنم اینم عکس قبل و بعد اصلاح ...
12 بهمن 1392

بدترین روز زندگی مامان

پسرم از روزی که از بچگی ازش میترسیدم اومد پدر جون  غروب روز سه شنبه 25 تیر ازپیش ما پر کشیدورفت وما روبا یه دنیا غم تنها گذاشت مامانی من نمیدونم تا اخر عمرم با این غم و دلتنگیم چیکار کنم ...
7 بهمن 1392

مسافرت ماسوله

پسر گلم چهار شنبه 19 تیر ماه اولین روز ماه رمضون من وشما همراه خاله سمیه وخاله حدیث (دوستهای مامانی)  ساعت 8 صبح حرکت کردیم سمت ماسوله اولش ما نمی خواستیم بریم چون حال پدر جون اصلا خوب نبود ولی انقد خاله هااصرار کردن خلاصه قرار شد یه روزه بریم  و برگردیم  مامانی خیلی بچه خوبی نبودی  شاید به خاطر این بود که بد خواب شده بودی  شب و توی فومن موندیم صبح رفتیم ماسوله ناهار هم همونجا خوردیم  عکس با لباس محلی هم انداختیم  شب ساعت 12 هم بودیم خونه اینم عکسهای پسر خوشگلم ...
20 آبان 1392