مهرانمهران، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مهران

تولد بابای

عزیز دلم 2 اردیبهشت تولد بابایه تو تولد بابای براش خیلی قشنگ تولدت مبارک وhappy birth day to you رو میخوندی در کل به خوندن با میکروفون خیلی علاقه داری و دوست داری کل روز برات اهنگ بزارم وبرقصی ا ...
20 مرداد 1393

13 بدر

مامانی 13 بدر رفته بودیم باغ پدر جون یوسف  خیلی بهمون خوش گذشت ولی چون ما عادت داریم شبها دیر میخوابیم روزهای که خواب سیر نشی اصلا سر حال نیستی به خاطر همین  نتونستم ازت عکس بندازم یه عکس از شبش داری که میزارم در کل روز خیلی خوبی بود ...
20 مرداد 1393

نوروز 1393

مهران قشنگم پسر گلم این دومین سالیه که با حضورت عیدمون رو قشنگتر کردی لحظه تحویل سال نو ساعت 8.20.27روز پنج شنبه بود ولی عزیزم این اولین سالی بود که پدرم رو در کنارم نداشتم  و چقدر برام سخته وقتی به این قضیه فکر میکنم  ولی خدارو شکر به خاطر وجود تو ...
28 خرداد 1393

عکسها مهران تا قبل از عید 93

مامان جون هر روز که میگذره بزرگتر و شیرین تر میشی دیگه 16 تا دندون داری به عمه مائده وعمو مجتبی خیلی علاقه داری  اگه از صبح تا شب برات اهنگ بزارم سیر نمیشی بعد از 18 ماهگی دایره لغاتت خیلی زیاد شده خلاصه اینکه خیلی خوردنی هستی ...
28 خرداد 1393

یه شب برفی

مامانی توی شهر ما هر چند سال درمیون برف میاد از شانس خوب شما امسال هم برای چند ساعت برف بارید از ساعت 12 شب تا 6 صبح ما هم از این فرصت استفاده کردیم وای شما که خیلی دوست داشتین از ساعت 2 تا 6 صبح هر نیم ساعت  باید میرفتی پایین وگرنه گریه میکردی  ...
25 اسفند 1392

عروسیه عمو مصطفی

29  دی عروسیه عمو مصطفی (پسر عموی ما مان) بود  نمی دونم چرا با عکس گرفتن مشکل داری اصلا نمیتونم بیرون ار خونه ازت عکس خوب بندازم همش میخواهی از غریبه ها فرار کنی  وتو بغلم  باشی ...
25 اسفند 1392

شب یلدا

پسر گلم ما معمولا شب یلدا میریم خونه مادر جون مرضیه امسال هم شب یلدا اونجا بودیم مریم خاله اینا هم بودن با مادر جون خیلی شب خوبی بود ولی شما اصلا دوست نداشتی ما اونجا بمونیم همش میگفتی بریم ولی به ما خیلی خوش گذشت  پسرم عاشق شمع فوت کردنی  وبه زبون خودت میگی تتیو تتیو فقط تونستم همین دوتا عکس ازت بگیرم ...
25 اسفند 1392