مهرانمهران، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مهران

شب یلدا

مامان جون ما شب یلدا شام بودیم خونه مادر جون ثریا بعد از شام رفتیم خونه مادر جون مر ضیه خونه  ما رسیدیم سفره شب یلدا خراب شده بود دیگه بعدش راضیه خاله سفره رو برای شما درست کرد تا ازتون عکس بندازم و شما هم تو خواب عمیق بودین ...
7 ارديبهشت 1392

پنج ماهگی مهران

٥ ماهگیت مبارک باشه عسلم  مامانی برات کیک نگرفتم چون این روزها یکم پدرجون یوسف مریض منم دل و دماغ ندارم ولی مامانی شما خیل خوردنی شدی اینم عکسهای شما 5تا شمع برات گذاشتم ...
7 ارديبهشت 1392

عید قربان

عزیز دلم یه روز قبل عید قربون من وشما ساعت 6 غروب خوابیدیم به خاطر همین صبح عید قربون ساعت 4 صبح بیدار شدیم بعدش رفتیم خونه مادرجون مرضیه وقتی رسیدیم همه خواب بودن منتظر موندیم تا مثل هر سال اقا مسلم بیاد تا گوسفند و قربونی کنهما ناهارو خونه مادرجون مرضیه خوردیم بعد از ظهر رفتم خونه مادر جون ثریا وشام اونجا بودیم البته ناهار مریم خاله وبچه هاش هم بودن و شام عمو جون میر رمضون و بچه هاش ودر کل روز خیلی خوبی بود اینم عکساش ...
3 ارديبهشت 1392