عزیز دلم بزرگ شدیو دیگه بچه نیستی ومن هر روز بیشتر از روز قبل دوست دارم
13 بدر 94
پسر گلم زیباترینم 13 بدر وبا عمه های بابا وپدرجون و مادر جون بودیم از ااونجای که خانواده عمه مهری خیلی شما رو دوست دارن ومتقابلا شما هم خیلی اینها رو دوست داری و باهاشون راحتی 13بدر خیلی بهتون خوش گذشت اینم عکسهاتون ...
نویسنده :
مامان مهران
19:23
نوروز 94
مهران جونم امسال دیگه معنی هفت سینومیفهمیدی برامون تخم مرغ رنگ کردی تو گذاشتن هفت سین کمکم کردی حتی تو خونه تکونیم کمکم میکردی الهی فدای اون دستهای کوچولوت بشم ...
نویسنده :
مامان مهران
20:01
شروع دوباره وبلاگ نویسی
پسرم زیباترینم امید زندگیم خوشحالم دوباره میتونم تو وبلاگت مطلب بذارم ولی تقریبا 2سال باید به عقب برگردیم ولی به امید خدا
نویسنده :
مامان مهران
19:45
پسرم لب تاب نداریم
عزیز دلم خیلی وقت تو وبلاگت چیزی نذاشتم مامانی لب تابمون سوخت الان دارم با گوشیم مطلب میذارم مامان جون خیلی خیلی شیرینی منو بابای روزی هزار بار خدا روشکر میکنیم به خاطر حضورت تو زندگیمون مامانی خیلی به من وابسته ای میترسم بعدا هم من وهم تو اذیت بشیم سر این موضوع جدیدا یاد گرفتی موسیقی زنده اجرا میکنی برامون اول میگی بچه ها آماده اید بعد شروع میکنی به آهنگ زدن و خوندن الهی فدات بشم چند روز پیش بودیم مشهد تمام طول سفر مریض بودی هم به خودت هم به ما خیلی سخت گذشت فکر کنم به خاطر دریای بود که ما قبل سفر رفته بودیم وگرنه توی مسافرتهای قبلی اصلا مریض نمیشدی عزیز دلم بازم خدا رو شکر الان صحیح و سالم کنارم خوابیدی اونم یه خواب عمیق
نویسنده :
مامان مهران
6:09
جشن عقد عمو جواد
پسر خو شگلم بعداز ظهر 12 بهمن جشن عقد عمو جواد بود ما ساعت 4 رسیدیم بعد اون همه با هم رفتیم خونه مادر جون مرضیه چون سر و صدا همسایه هارو اذیت میکرد همه تصمیم گرفتیم بریم خونه ما وای پسرم خیلی شب خوبی بود شما هم حسابی رقصیدی و با صدف بازی کردی مهران و صدف تو عروسی قبل ازعروسی برات لباس گرفتم ولی اصلا حاضر نشدی لباستو بپوشی ببینم اندازت هست یا نه تا گفتم میخوام برات تولد بگیرم سریع لباسو پوشیدی منم ازت چند تا عکس انداختم ...
نویسنده :
مامان مهران
2:08
یه روز خوب
پسر گلم اواخر دی ماه یه روز که بابا با عمو مجتبی میخواستن برن باغ کیاکلا من و شما با خاله جون مهدیس همراشون رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت تا غروب اونجا موندیم آخرشم نتونستی پرتغال وبکنی ...
نویسنده :
مامان مهران
1:48
30 ماهگی مهران
پسرم حالا خیلی خوب معنی تولد و میفهمی از وقتی از تولد ماه تیسا برگشتیم همش میگی برام تولد بگیر منم گفتم باید بذاری ازت عکس بگیرم شما هم قبول کردی خوشگلم منم رفتم برات کیک خریدم ویه جشن 3 نفره گرفتیم اینم یه تولد دیگه خونه مادرجون پسرم میخواد ریششو بزنه ...
نویسنده :
مامان مهران
1:45