28 بهمن اولین باری بود که پسر کوچولوی من دست زد فدای دستای کوچیکت بشم مامانی یه دستت ثابت با دست دیگت میزنی روش مامان جون یه دو هفته هم هست وقتی بهت میگیم برق کو سقف و نگاه میکنی البته این کارو مادرجون مرضیه بهت یاد داده مامانی خیلی بچه آرومی هستی به خاطر مریضی پدر جون ما هر روز بعداز ظهر میریم خونشون شما هم اصلا کسی رو اذیت نمیکنی مرسی مامان جون که انقد میفهمی
پسر گلم هشت ماهگیتو خونه عمه مهری جشن گرفتیم به چند دلیل اولیش اینکه داشتیم اثاث کشی میکردیم دوومیش اینکه روز قبلش تولد عمه مهری بود پسر گلم 17 سالگرد ازدواج من وبابای هم بود ما 17 بهمن 81 عقد کردیم تو دهمین سالگرد ازدواجمون تو با ما بودی خوشگلم هشت ماهگیتم مبارک باشه عسسسسسسسسسسسلم اینم عکساش ...
وای وای مامانی چی بگم از کارهای شیرینت خیلی تلاش میکردی برای چهار دست وپا رفتن دوتا دست وپاهتو میذاشتی رو زمین باسنتوبلند میکردی میترسیدی دستاتو حرکت بدی ولی بالاخره موفق شدی تو تاریخ 1391/10/10 یعنی قبل از 7 ماهگیت چهار دست و پا بری مرسی مامانی ...
مامان جون 16 دی شام خونه مادرجون بودیم داشتم غذا میدادم بهت که یهو احساس کردم قاشق یه صدای کرد بعد دقت که کردم دیدم بله اقا مهرانمون دندون در اورده اینم عکس اولین دندونهای پسرم تو تاریخ 1391/10/17 ...
مامان جون اولین باری که غذا خوردی پنج ماه ونیم بودی 30 ابان ساعت 10 شب بهت فرنی دادم وای خیلی دوست داشتی یکم زودتر بهت غذا دادم چون مامان جون سر سفره که میومدی به همه چیز حمله میکردی ومیخواستی اینم عکساش ...