مهرانمهران، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مهران

مهران و محرم

مامانی بازم عکسهای خوبی ازت ندارم ولی همونو میذارم روز عاشورا   مامانی امروز که این مطلب و برات میذ ارم 25 بهمن سال 93 هست امروز من یکی دیگه از آدم های خوب زندگیمو از دست دادم امروز مادر بزرگم فوت کرد ولی انقد غم تو دلم بزرگ که اینا در مقابلش چیزی نیست من بابامو از دست دادم امروز احساس کردم چقد دلم براش بیشتر تنگ شده بابای عزیز ومادر بزرگ عزیزم روحتون شاد ...
26 بهمن 1393

عید قربان

پسر خوشگلم هر سال عید قربون پدر جون محسن گوسفند قربونی میکنه امسال هم پدر جون گوسفند خریده ما روز قبلش رفتیم باغ  تا شما عکس بندازی شب قبل عید قربون شام رفتیم خونه مادر جون ثریا  عموجون میر رمضون با بچه  هاش شام اونجا بودن خیلی بهمون خوش گذشت ساعت 12 رفتیم خونه مادر جون مرضیه شب اونجا خوابیدیم صبح ساعت 5 بیدار شذیم تا ساعت 9اونجابودیم چون شما خیلی خوابتون میومد من وشما اومدیم خونه یه چند ساعت خوابیدیم دوباره رفتیم خونه مادر جون مرضیه مریم خاله اینا وعمه مهری اینا هم اونجا بودن غروب فاطمه جون و فریبا جون اومدن دنبال شما و ما هم رفتیم خونه عمه مهری خیلی روز خوبی بود ...
25 بهمن 1393

29 شهریور تولد مبینا

مامانی بازم عکس خوب ازت ندارم اینم عکس دسته جمعی بچه ها راستی  قراریکی دیگه هم تا فروردین به جمعتون اضافه بشه از سمت راست امیر علی .مبینا . مهران . ماه تیسا ...
25 بهمن 1393

16 شهریور

مامانی 16 شهریور جشن نامزدی مطهره وتولد صدفی بود بعد از ظهر من رفتم جشن مطهره وبعدش بابایی ساعت 4 و رو آورد پیشم ساعت 7 بعد از اینکه جشن تموم شد رفتیم تولد صدفی مامانی من اصلا نمیتونم ازت عکس بگیرم تا دوربینو میبینی روتو بر میگردونی اصلا نمیتونم ازت عکسهای خوب بندازم اینم چنتا عکس که بین 10 مرداد تا 16 شهریور انداختی ...
25 بهمن 1393

7 مرداد

پسر خوشگلم 7 مرداد تولد مامانی که امسال باعید فطر تو یه روز بودن ما کل افطار های ماه رمضونو جز شبهای که دعوت بودیم خونه مادر جون مرضیه بودیم  10 مرداد هم تولد مامان بزرگ (بابای) بود که ما تو بابلسر جشن گرفتیم ...
25 بهمن 1393

تولد2 سالگی مهران

پسرم 2 سالگیت مبارک مامانی تو این دو سال من و بابایی تازه معنی زندگی واقعی رو فهمیدیم پسرم باحضورت به زندگیمون معنا دادی حالا تو شدی دلیل زندگیمون مامانی ازت ممنونیم که روز و شبهای خیلی قشنگی برامون بوجود آوردی  نفسم عمرم زندگیم خیلی دوست دارم دوساله شدی بلدی شعر بخونی بلدی جمله بسازی عاشق موزیک ورقصی 16 تا دندون داری ما 17 از کوش آداسی برگشتیم امسال تو دو شب برات تولد کوچیک و خانوادگی گرفتیم شب اول فامیلای بابای پدر جون محسن مادر جون مرضی عمه مائده و عمه مهری همراه خانوادش ومریم خاله همراه خانوادش مهمونمون بودن شب دوم مادر جون ثریا و خاله جون مهناز و خاله جون مهدیس اومده بودن خونمون مثل همیشه نتونستم عکسهای خوبی ازت بگیرم. ...
20 بهمن 1393