واکسن دو ماهگی
عزیزم صبح ساعت 11 من وبابای شما رو بردیم واکسن بزنیم بابا که نمیتونست درد کشیدن شما رو ببینه پشت در ایستاد بعد از زدن واکسن برگشتیم خونه مادرجون عزیزم نه زیاد گریه کردی ونه تب بالا خیلی خوب بودی ...
نویسنده :
مامان مهران
4:52
عکسهای یک ماهگی تا دو ماهگی مهران
عکس های تا یک ماهگی
تولد یک فرشته
پسرم از اونجا که قرار بود شما ٢١ خرداد دنیا بیاین سه شنبه١٦ خرداد رفتم پیش دکترم ولی خانم دکتر گفت اگه میخواهی سزارین بشی باید پنج شنبه ١٨ خرداد بیای منم گفتم باید با بابایت مشورت کنم بعد اومدم پایین بابای تو ماشین منتظرم بود بعد که بهش گفتم اونم قبول کرد وقتی اومدیم خونه به مادر جونها هم خبر دادیم صبح روز پنج شنبه ساعت ٥ از خواب بیدار شدم بعد از خوندن نماز ودوش گرفتن بابای منو از زیر قران رد کرد راهی بیمارستان شدیم توی راه مادرجون مرضیه زنگ زد که بیاین دنبالم بعد مارفتیم دنبالشون با نازنین و مادر جون راهی بیمارستان شدیم بعد از پرکردن یه سری فرم وگرفتن ازمایش ونوار قلب بستری شدم داشتم لبا سهامو عوض میکردم که...
نویسنده :
مامان مهران
16:26
تاسیس وبلاگ
پسر خوشکلم بالاخره تونستم برات وبلاگ درست کنم امروز ٢٦ مهر ٩١وشما١٣٢ روزتونه مامانی الان که دارم مینویسم شما توخواب عمیقین تا٦صبح بیدار بودی گلم
نویسنده :
مامان مهران
9:48